دل آن نشان راه است گر دل شناس راهی //
پیمان ما الست است گر جان شناس راهی //
پیمان نشان راه است جان را طلب به راهی //
جان آن نشان راه است جان گر شود پناهی //
جانت طلب ز جانش دل آگه است ز جانش
جانی بخوان ز جانت دل آگه است ز جانش
راه دلت گشوده پیمان دل بپا کن
وانگه ز جان جانت جام الست نشان کن
گر زاهدی به ساکن گر ناظری به ساحل
جانی طلب به راهش گامی بزن ز جانش
گستردگی امان است گسترده شو به راهش
جان راه دل امان است گستردگی جهانش
ذهن از چه رو ببستی جان و جهان که هستی
خود را ز موج هستی پیما به جان که رستی
بینش ز خود پرستی بگشا ز جان به رستی
دل را بزن به رستی پیمان جان الستی
دل راگشوده گردان رو از خودت بگردان
تا عالمی گشوده از دید جان به هستی
دل را امان ز جان شد جان را به دل جهان شد
جان و جهان امان شد بر دیده جان عیان شد
گر جان خود شناسی گستردگی ز جان است
جانی طلب ز جانت گستردگی جهان است
هر ذره را ز هستی کل است زان ز هستی
هر ذره را ز هستی آن مرکز است ز هستی
ذهن را گشوده آسا از جان خود بر آسا
جان را جهان ما شد جان را عیان ما شد