برای دستیابی به وب سایت شاعر اینجا کلیک کنید
علت احساس تنهایی از چیست
انسان اگر به راه خودشناسی رفته باشد پشت پرده و حقیقت دنیا را بداند اینکه چه کسی است و از کجا آمده احساس ارزشمندی کرده راه غلبه کردن بر تنهایی را پیدا کرده چرا که کسی که به درک جان رسیده باشد هرگز احساس تنهایی نخواهد کرد دانستن همراهی جان باعث ارزشمندی انسان می شود انتخاب راه درست آرامش را به ارمغان می آورد و در نتیجه ی درک حقیقت به سوی رستگاری که همان وحدت در الست است می رود
برای خواندن اشعار بیشتر این شاعر اینجا کلیک کنید
احساس تنهایی یا ارزشمندی ؟
جان سراسر بخشش از جانان به ما //
جان نصیب دل که بخشیدش به ما //
آنکه جان بخشیده بر دل جان بخواند //
آنکه جان خوانده به جانان جان بخواند
تکیه بر دنیا چو بست است و خطا
تکیه بر جانان کنیم آن مستدام
زانکه دنیا دام راه است و قفس
بهتر آن باشد به راهی بر هرس
زانکه دنیا دام راه است و به درس
آنکه سخت است بر نتابی بر جرس
جان دل را از حقیقت جو ز جان
تا که جان یابی و جان خوانی ز جان
دل به دریا می سپاریم تا به جان
فکر جان کردن به از برق چنان
بهتر آن باشد که جان خوانی به رست
تکیه کن بر جان جانان تا الست
بهتر آن باشد که جان یابی بدست
بر نشست خسروی بر سوی رست
بر تو بادا آن نشان معرفت
تا که یابی جان به دل هایی که مست
بهتر آن باشد که یابی زندگی
وان بیفشان جان خود بر زندگی
بر تو بادا آن نشست خسروی
آن نشست خسروی پیوستگی
آن که گویند جان ما ارزندگی
جان ما خواند به ما ارزندگی
زندگی را در به جریان آر و آوازش سرور
جرعه در جامش بیانداز بر حضور
تا ز جان لحظه بیابی بر حضور
تا بخوانی از حضورش بر قصور
زانکه جان دارد پیام زندگی
یک پیام آرد به تو ارزندگی
قدر خود دانستن از جانی که هست
نی به دل های پریشانی که خست
زندگی آن گه چگالی می شود
که در آن معنا محیا می شود
آنکه جانش یافت آنش پیشتر
آنکه راهش یافت کامش بیشتر
آنکه دل تنها رود آن را چه شد
زندگی بر دام راهش از چه شد
آنکه جان را یافت جانان را بشد
آنکه ره را یافت با دنیا نشد
زندگی معنی به معنای وجود
زندگی یعنی همین جان را که جود
زندگی یعنی شناسی راه جان
بر شناس آن وجود و لاوجود
جان بجو در خود بجو آن جستجو
کان تویی دل را بشو بر شستشو
جان طلب جانت طلب از خود طلب
آن ز بینایی دل از جان طلب
جان جهان است دل جهان ست بندگی
زندگی با جان شود ارزندگی
زندگی را پی ببر بر ارزشش
جان بخوان بر دل ز جان آن ارزشش
قدر خود دانستن از راهی به زیست
قدر خود جانت جهانت زندگیست
قدر لحظه قدر خود قدر وجود
قدر خود دانی که دل را از چه سود
دل جلا دادی تو با ارزندگی
ارزش خود را ز جان بر بندگی
دام دوران آن برآرد بردگی
بردگی از خویش آرد خستگی
بر تو بادا آن شناس زندگی
زندگی کن تو ز جان ارزندگی
برتو بادا زندگی سوی الست
زان که آنجا سر نشسته می بدست
بر تو بادا آن نشست خسروی
تا که جان سازد برایت زندگی
هر چه خوانده جان ز خود بر ما وطن
نکته ای سر بسته گفتیم تا وطن
دیده ی بدبین بپوشان زانکه غم
آن نیارد ارزشی از بیش و کم
هر که آمد بر وفا راهی به او
او ز دنیا فارغ و کامش به سود
قصه ی تقدیر بر راه الست
آن نوشته تا شوی از جان به رست
قصه ی تقدیر نیست جز بر وصال
ارتحال دل برآود اتصال
نیم ما از جنس شیطان نیم دیگر جنس جان
تا کدامین را بخواهی آن نشان
رخ گشا جان را به جان تا جان شوی
زین شناسی کل که بر جانان شوی
زین بسی دنیا که هیچ است و مجاز
زانکه دانی جان بیابی بر فراز
اتصال دل بسی دارد نماز
برتو بادا بهره از جان کان نیاز
دیگر آن را خود بدانی بر چه هیچ
جان بخوانی یا که خوانی راه خویش
هر که آمد رفت و خاموشش روا
بر تو بادا رفت و آمد با گواه
هر که آمد رفتنی راهی به رست
قصه ی دل بود از جان بر نشست
هر چه خوانی خود بخوانی از سرشت
دیگر آن را خود بدانی جان بخوانی یا که زشت
برتو بادا جان بخوانی بر نوشت
زان شناسی ارزش خود را که هشت
بر تو بادا آن نوشت دل نوشت
زان دلی که جان ما را شد سرشت
برای دستیابی به صفحه شاعر اینجا کلیک کنید
کانال تلگرام https://t.me/shearhayemann
