شعر شماره 97 // یوسف مصری

از ظن مبر ملالت خاطر از من زود  //
که بی تو نمیروم به هیچ سری بهبود  //

زمانه  نداد امانِ بتان سنگدل  //
که همچنان  برود دل ما راه  قیود

مرا به تند مسلکی نیست  از راه
که راهیست عظیم از چشمه به سود

تو باعث  فخر و آبادی از کرمش
که از تو است دل غزل از  عود و  شهود

روز اول چه شد آن را قدمش
که  به تقصیر شد از قافله جا مانده  عنود

دل پیاله بجوید ز طغرایی
که جان بنوشد و جان نیوش از رود

ز جان سرای دل از دوست صنمی
که جان شود و جان ما را سزاست که سود

دل ز جان بر دلش از جان قدمی
که  دل ولوله  از رود ز جان چلچله  بود

دل چو جانش بگرفت در بر خویش
جان به دل جاری و جان  یکدله بود

زمانه ز جان داد قلبی از کوسن
که هیچ مهندس نتوان دلی محیا بود

نداد یوسف مصری به هیچ باب سزا
چرا که ز سنگدلی دلی ز صحرا بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تماس بگیرید!

5041721059320375

درصورت تمایل برای حمایت و استفاده کاری و قانونی از اشعار، لطفا بعد از هماهنگی با شاعر (Elahemouten@) خرید کنید.

سفارش شعر

برای سفارش انواع شعر به صورت اختصاصی و همکاری لطفا فرم زیر را پر کنید!