هر چه آید از بدی زان کرده پیچ //
آن همان باشد که راندی تو به پیچ //
خود مپیچش زان که آید آن به خود
آن که پیچد ره به گردش زان به پیچ
چرخ پیچ آخر سرآمد کرده خود
زان مشو بر خود که هیچ است آن مپیچ
آن که دل داند نماند در هجیج
آن که ره داند نماند در ضجیج
زندگی آن راه پر پیچ است خم
ره بیابی گر شناسی آن کمیچ
تکیه بر دنیای دون و آن گذر
فکر خام است در گذر از آن کمیچ
زانکه دنیا کوته و درس و گذر
زان نیارزد کار خود را در بیندازی به پیچ