هر جرم که در جامعه ای رخ افتاد //
آن جرم نه یک فرد که کل را افتاد //
چون به نیکی نگهت بر قلم عام افتاد //
قصه ی غصه او در سر اوهام افتاد
چون بدانی به چه سان زان افتاد
ره بدانی به همان سان که سرش را افتاد
جمله گفتند حریفان سفرش آن افتاد
لیک دانی که چرا چون به سرش آن افتاد
آنکه از بیخبری حسرت دل را افتاد
آن همان راه کند که سر خود آن افتاد
حسرت او ز چه عنوان به سرش آن افتاد
چون تو آورده بکردی به سرش آن افتاد
گر گرفتی غم و دستی ز کسی دل افتاد
دل ز آینه شادی ثمری آن افتاد
گر نبردی تو بسی ره به کسی زان افتاد
چون نکردی غم او رنج به جان زان افتاد
آن که او جرعه ز می آن نوشید
آن نه در فرد که آن در خرد جمع افتاد