سیر سلوک مکان بین و رموز شعر و نفیر //
که نیست فاصله از جان به ما در عالم پیر //
دارم خلوتی سزار، از جنس خدا //
که کس را وقوف نیست چرا و چگونه است کبیر
که جان مرا با تو فاصله از جان است
که ز جان جدا نبود جان ما ز امیر
مرا ز دوری تو التفافتتی ست ز جان
دگر ز چه باشد مرا ز رنگ و لعاب و فاصله تعبیر
دل از ره جان سیر است که اوست
که بدان ندهم سر غصه از بود و نبود مرد زبير
چرا که هست عشقی نفیر ازچشمه
که به وجهش نهیم روی به خلق و جهان و نگار و زبیر
مباش در پی منبر و وعظ سرود
که مراست به تو عشقی عظیم ز جان که کبیر