شعر شماره 143 // تویی

عشق  را درسینه پنهان می کنی گویی به خویش  //
سر نباشد بیش ازین اندیشه ی  آن غصه بیش  //

سودها  باشد در این بازیچه ی  دام بلا   //
گر بدانی سودها  از دل کنی این قصه بیش  //

قصه ی عشق  الهی می دمد بر تو عیان
تا بجویی رمز آن  آگه شوی از جان خویش

آنکه گوید  این حکایتها  مکن چون و چرا
چون که  او ره را  نداند  او نداند  او ز خویش

قصه ی  مسرور ما  از عافیت  از دید جان
می سراید آن به غایت نو به نو  از نو به خویش

می دمد جان توشه ی این بار گرم
می دمد آن دلستان از جان به دل  کان جان خویش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تماس بگیرید!

5041721059320375

درصورت تمایل برای حمایت و استفاده کاری و قانونی از اشعار، لطفا بعد از هماهنگی با شاعر (Elahemouten@) خرید کنید.

سفارش شعر

برای سفارش انواع شعر به صورت اختصاصی و همکاری لطفا فرم زیر را پر کنید!