شعر شماره 145 // عشق جان

عجب شوری فتاده این امان است   //
که باشد آن ز عشق این را چه حال است  //

دل  آرام من زان بی قرار است
ز شوق وصل جان  دل در امان است

اگر دانی چه حالی دارم از عشق
بخواهی افکنی خود  این چه دام است

دلی دارم ز جان  دل را ثمر بین
ندارد ترس دل  جان است که کام است

ز عشق بی مثال  وصل جانم
دلم دل میزند  این حس چه جان است

که گر دانی که چیست جانِ دلِ ما
بخوانی دل ز جان  بر هست  آن بست

تو با  این دل توانی جان بخوانی
بخوانی و نمانی  آن امان است

به جان دل  امانم  دل سواران
خرامانم شتابان در امان است

نه غصه می توانم خورد و نه درد
به عشق جان خرامانم امان است

خرامانم به حمد او به دل شاد
به سامانم ز راه دل که کام است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تماس بگیرید!

5041721059320375

درصورت تمایل برای حمایت و استفاده کاری و قانونی از اشعار، لطفا بعد از هماهنگی با شاعر (Elahemouten@) خرید کنید.

سفارش شعر

برای سفارش انواع شعر به صورت اختصاصی و همکاری لطفا فرم زیر را پر کنید!