ای دل آن یار که شد بر سر خود دار بلند //
بدان آن دل نشود یار که خواند بر چند //
آن که با ما به جفا رفت ز ره //
عذر او را طلبم آنکه بشد ره در بند
بعد از این دل به چه کارت آید
بود از جان که هم او بر پیوند
ز چه رو ره بنمایی در بند
کان دماغ دل سرگشته نه جانش پیوند
دل ما دیر زمانی ست که جانی دارد
نبرد بر دل.و هر جا نه به چند
آنکه دل را نه بدانست ز جان
به چه ماند که عیان بر او بند
آنکه دل را نبرد راه به دوست
دل وامانده چه شد ره به چه ماند در بند
آنکه او جان نه بخواهد به دل او پیوند
دل وامانده ز جان ره چه برد بر پیوند