آسمان جان جستجوی بی پایان برای پیوند با حقیقتی است که در عمق وجود ما نهفته جایی که عشق و معرفت در هم می آمیزند و روح انسان به سوی دوست و عشق حقیقی پر میکشد
آسمان جان /
دل ما دیر زمانیست که جانی دارد
صنم و دلبر جان داده خدایی دارد
دل ما بست به جان است نصیب
چه غم از کم که صفایی دارد
عمر ما رفت پی بی خبری جان یارا
تو ببین از چه سبب ساخت تو را، آن آرا
که هر آنکس که بپرداخت به خود
نبرد راه به منزل گذران است، چه سود
تن و من پروری از غیر، هبوط
خفقان است که راهی ست سقوط
مشو از ره بدر و پی به وجود از جان شو
مهره جان طلب و جانب اغیار مشو
آسمان دل خود را به نسیمی دریاب
که جهانم که ز جان است، برتاب
حلقه ی عشوه ما را به نگه از دل بین
که جهان در تو و ما را ز خود آن از جان بین
من همانم که جهانم، که ز جانم، ای دوست
دل و جان را طلب از چشمه کنم، کان را دوست