در مسیر جستجوی حقیقت، دل راهی فراتر از عقل مییابد؛ جایی که درک و روشنایی از درون انسان برمیخیزد, شعر طلوع دل سفری است از عقل به دل، جایی که درک حقیقی و روشنایی از درون انسان برمیخیزد. این شعر به بررسی تضاد بین عقل و دل و اهمیت پیروی از دل در راه رسیدن به آگاهی و حقیقت میپردازد
طلوع دل /
هر که در کوزه سر, دل بسراید نسب آید
هر که سر را به بر آید, به سر آید
آنکه در کوزه سر, سر بنوازد ثمر آید
سزدش گر همه عالم به بر آرد, به چه آید؟
دانی از دنیا چه خواهی؟ از کتاب
هر چه دانی کل ندانی, بر چه تاب؟
گر که دانی شام دنیا چند خشت
دل نمایی بر همان خانی که هشت
گر بخوانی کوزه و جوزش بری
بر نخیزد بر دلت طلعت بری
گر که دل بر کوزه رانی کشت زشت
گر به جان از جان گذاری چشت چشت
دل نگه داری جهان داری بهشت
که نگهدار تو جان است, جان بچشت
چون به جان رفتی, جهان رامش شود
چشم دل وا کن, جهان سازش شود
آنکه دل را پاس دارد, جان برد
عقل نازد, لیک دل فرمان دهد
بر دل آن شو, جان بشو, آنی بیاب
ورنه طوفان حوادث را شتاب
برای مطالعه شعرهای سبک بنیابین به صفحه مربوطه رجوع کنید
به ما در تلگرام بپیوندید