مرا دردی ست در دل که مرغان بر اذانند //
که دائم می زند دل که جانان را بر آید //
مرا عشقی ست در دل که جان بر راه پیوست //
که دل خواند همان جان که خواند راه الست
طبیبش را بیارید که جان خواهد که سرمست
که تا جانش بیابد وطن خواند که بر رست
خدا را جان خود خوان که جان ما به پیوست
که جانان را بخوانیم همان جان را که ما بست