شعر شماره121 // تصنیف ترانه // خیال

روزی رسیم بر هم ؛ آن روز خوش پدیدار  //
روزی که خود فراموش ؛ جانِ دلت پدیدار  //

میبینمت که بیدار ؛ جان را ز جان هویدا  //
میبینمت که بیدار ؛ جان دلت  پدیدار

جان بر دلت شکفته ؛  آن جان نو شکفته
دل را ز خود بریده ؛ جان دلت پدیدار

جان را که قدر داند ؛ آن درک بودن جان
دل را ز جان بخواند ؛ جان بر دلت پدیدار

ما و خیال و رویا ؛ روز وصال جان ها
روزی رسد به ما هم؛  دل فرصتی پدیدار

در جمع خوانده باشد ؛ خود را ندیده باشد
گر دل نمرده باشد ؛  جان را  بخوان  پدیدار

جان روبروی جان شد ؛ جانی که شد پدیدار
جان کام دل رسیده ؛ چون جان دل پدیدار

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تماس بگیرید!

5041721059320375

درصورت تمایل برای حمایت و استفاده کاری و قانونی از اشعار، لطفا بعد از هماهنگی با شاعر (Elahemouten@) خرید کنید.

سفارش شعر

برای سفارش انواع شعر به صورت اختصاصی و همکاری لطفا فرم زیر را پر کنید!