جان و حقیقت در عرفان /
جان ما سوی وصال و ما ز جان سوی وصال //
جان خود خوانیم از می تا که جان یابیم حال //
برای دسترسی به تصنیف های بیشتر اینجا را کلیک کنید
جان و حقیقت در عرفان
جان ما سوی وصال و ما ز جان سوی وصال
جان خود خوانیم از می تا که جان یابیم حال
ما به جان آگاه راهیم به راه در میکده
می رویم تا جان شناسیم بر دل خود میکده
جان به آگاهی رساند جان از آن
جان همان جانی که خواند جان از آن
جان ما راهی جان است بر الست
جان ما جان خواهد از جانش به رست
من کیم دنیا ز چیست ما را ز چیست
من خدا تو جان خدا ما به خود آی
جان ما جان را به ما خوانده ز جان
او بداده جان خود را جان ما را جان آن
ما ز او جان می شویم ما کیستیم
ما ز علت جان ز او هرگز جدا نیستیم
جان بخوانده هان بدان جانت ز کیست
زانکه جان را بر می است جان را که چیست
دل ما خواهد که جان تازد زجان تا غرق جان
دل ما خواهد که جانش را بیابد غرق جان
ز دنیا می رهاند دل شب و روز
که تا جان یابد از جانش به آن روز
ز دلتنگی گذارد روی بر روی
که با وجهش شود راهی به آن سوی
زجانش دل بخواند جان که بر جای
که تا جان جان بیابد جان که بر جای