شعر شماره 129 // تصنیف ترانه // بیا با ما

راهی برو که جانت  یابی به دل گشودن  //
گامی بزن که از جان  شادی به دل سرودن  //

از عاقلان مجویش  جانی به دل فتاده  //
جان دلت بپرداز  باری  ز دل  زدودن

بر عقل جو  مگویش  تا درک جان  برآید
باقی ست جان  ز عالم  دل را  ز  جان  سرودن

در عالم  آن حقیقت  زان توشه ی دلت را
دل ها بخر که  از جان   خوش دل به  آرمیدن

آنکس دلی  بدیده  جانِ دلش ستوده
دلها ز جان  گشوده  از غصه ها جهیدن

با بی دلان چه کارت  آن که دلش ندیده
آن دل ز عشق خالی  در خود به خود جریدن

دستی بگیر ز  اوضاع  گامی بزن  به دل ها
شاید  که نور  تابد بر  آن دلی  به چیدن

جانِ دلت بپرداز  نوری به دل  بیانداز
خوش می خرام که جان است جان راز و  آن لمیدن

آنکس که دل نپرداخت  سر را  به خود گزیده
دنیای خاموشش بین  جان  را  به دل  ندیدن

جانِ وجودیت بین  فرصت شمر  جانا
جان را نیابد  از سر  جان  روی خوب  دیدن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تماس بگیرید!

5041721059320375

درصورت تمایل برای حمایت و استفاده کاری و قانونی از اشعار، لطفا بعد از هماهنگی با شاعر (Elahemouten@) خرید کنید.

سفارش شعر

برای سفارش انواع شعر به صورت اختصاصی و همکاری لطفا فرم زیر را پر کنید!