عاقبت دل یاری از جان را به نوش //
آورد زین درک از جان را به نوش //
هر چه دست آری براید آن به پوچ //
زان که چاره جان شود جان را نیوش
دل خروش بر دل چه آید از چه روست
گر بیابی راه جان آن هست نوش
گر بدانستی ز رازش در جهان
زان براید شوق دل از جان به نوش
چون شدی سرگشته در راه و مسیر
راه دل یابی بیابی جان نیوش
عاقبت دانی قوانین حاکم است
جان بیابی بر دل و خوانی به نوش
کان بر آن جان می شود راه و مسیر
زانکه می دانی به دنبال چه باشی از چه هوش
پوچ و پوچی در مسیر آید بدست
از چه رو خواهی دوانی بهر هوش
این بر آن است تا شناسی راه او
زان به دانایی ز راه و جان به نوش
جان نیوش و جان نیوش و جان نیوش
زانکه دنیا را فقط از جان نیوش
زان بگردان انتخاب راه کج
کان نیابی انتظار نوش دائم از چموش