زندگی افسون دل افسانه ای در یادها //
زندگی دل را سپردن بر نسیم و بادها //
زندگی چیزی نبود جز گنج دل //
قصه های گنج راه و قنج دل
کشف راز و آگهی از گنج دل
گنج دل از جان به دل پیوندها
کین مسیر دل بباشد قنج ها
وان مسیر سر بباشد رنج ها
زندگی بخشیدن لبخندها
زندگی بوی خوشِ پیوند ها
زندگی دارد به تو از پندها
تا نمانی لای گل اندرزها
زندگی موسیقی دلهای ما
زندگی راه دل آن جانان ما
زندگی راز دل و تسکین دل
زندگی تسکین دل با گنج دل
زندگی راه درست حلقه ها
با حفاظ حلقه از گستردگی بر گنج ها
اتحاد دل ز جان بینی ز او
آنکه جز خوبی نبینی قنچ ها
زندگی پیوند گل با خارها
زندگی بوی خوش بر لحظه ها
زندگی دارد به تو این را پیام
تا نیابی تو ز دل این رنج ها
زندگی درس است و آگاهی ز دل
زندگی عشق است و این ارسنگ ها
زندگی این انتخاب و اختیار
این به کار آوردن از آورده ها
زندگی را تو نگو چون و چرا
آن جوابت هست در هفت سنگ ها
زندگی ساز دل و جان خواندن است
ضد ضربه شو که دریا مرحم است
آن سپر از رنج از فرسنگ ها
آن ز حلقه بر رهایی دل از کم سنگ ها
زندگی کام دل از پیوندها
آن نماد دل به نام عشق آن لبخندها
زندگی این فهم تو را آید پدید
زان نگیری خورده بر این رنگ ها
زندگی این کلیات زندگی
زندگی را تو مکن بر جزء ها
تو مشو بازیچه دام دغا
حیف اوقات است دهی بر بادها
زندگی بخشیدن و تسکین دل
زندگی یعنی همین انفاقها
زندگی یعنی منی که در تو است
زندگی یعنی به وحدت سازها
زندگی را کن به این پیوندها
زان مترس آن را که خواند مرگ ها
زندگی خواند به تو پیوند رست
با همین تعویض مرکب تا الست
زندگی مرگی ندارد جز به ظَن
آنکه خود را برکَنی بر آن وطن
زندگی را رو به مردن از بدی
از پلیدی رو به بیداری دل از فقرها
زندگی آگه شدن از راز دل
از دل آمد بوی خوش پیوند دل
زندگی بازی قایم با به شک است
زین به پیدا کردن آن هست ها
آن ز دل جان را هویدا کردن است
آن خدا را تو بخوانی وحدت است
آن خدایی که برد آن رنج ها
دل گذارد بر تو آن لبخند ها
آن خدای تو خدای قنج ها
آن خدایی که نخواهد رنج ها
آن خدای خوانده بر دل جان ما
آن خدا جان چیده بر دل گنج ها
آن رهایی بخش دل از بخل ها
آن که آرد سوی دل پیوندها
آن خدایی که بخوانی جان دل
گنج صورت معنی ابرار ها
آن خدایی که خواند خود به دل
آن همانی که بخواند وصل دل
آن خدایی که شناسی تو ز دل
آن همان جانی که باشد کام دل