شعر شماره 199 // تصنیف ترانه // دل خوش

آنکه گویند دنیا دام راه و میکده  //
سر برارم تا چه آرد میکده  //

دست ما خالی و  دنیا میکده  //
میکده خواهد شناسد دلکده  //

ای که گویی چیست زین راه به پیش  //
جان بود سرمایه ات راهی به پیش  //

ای که گویی زندگی باشد خَسی //
نیست گر خواهی شناسی زان بسی

خوش ز چیست  آن راز چیست
خوش که زیست  آن را چه زیست

از می  آمد سوی ما آن راه زیست
تا شناسیم  زین کدام است راه زیست

خوش دلی از دل بر آید بر سخی
از دل آید  نه ز اغیار و  خسی

آن که دل دارد  هم او دارد خوشی
آن که جان خواند سر آرد زان خوشی

آن خوشی آید زدل  آن سرخوشی
بر تو بادا  زندگی با  دل خوشی

آن که دل دارد  چو قمری بر خوشی
او همو خواند ز جانش  از خوشی

آنکه ظلمی کرد و ظاهر خوش بسی
آن درونش سخت و سنگین است بسی

تکیه بر مال و منال و بردگی
زان نیارد زندگی ارزندگی

خوش دل آنست  که ببارد رحمتی
زین میان  آسوده گردد  خلوتی

زان به دید  اتحاد بر  انتخاب
اتحاد دل ز جانست  بر زکات

او بیند  مردمی  از جنس او
او بخواند بر کمی  از لطف او

او بگیرد دست  یاری مرحمت
او بخواند  نام او  بر مسالت

آنکه خواند زان امید و  مرحمت
آن  بخوانده  بر دلش  از معرفت

آنکه درک وحدت او دارد به پیش
آن بگیرد درس آزادی به پیش

آنکه جان بیند ز دل بر جان و بیش
آن همانست که سراید دل به خویش

آنکه از ترس و کسالت می نهد دستی به پیش
آن ندارد مسالت از جان خویش

یکدلی از درک جان  آید پدید
نه ز آن خامی که بندش  بند خویش

آنکه همسوی گرفتار است از آن
آن ز جان آگاه و پیوند است ز جان

آنکه از داد و ستد خواند کسی
آن همانی که توقع میکند از بی کسی

زین معامل جان نیابد آن خسی
زانکه که او خود را بخوانده بر کسی

آن که خوانده  از دلش  آن معرفت
آن  خوشی آید  برایش منفعت

آنکه اهل درک وحدت یکدلیست
آن همیشه  اهل فضل و  یکدلیست

نه به وقت آن نیاز و ترس و خوف
بلکه در هر لحظه ای در فکر عرف

دل بود  پروانه ای  از جنس او
دل بدارد  مامنی  از جنس او

آن که جان را خواست  دل را  می سجود
زانکه جان را خواست  دل را  می سرود

آنکه میبینی به ظاهر خورد و تاخت
ره نخواهد برد زان کام است  شتاب

آن که او را  ظاهرأ  کام  است شکار
او همانی است که آید بر شکار

آن شکار خواند ز خود از  آن نقاب
آن به کام است  تا زمان  انتصاب

ای که  آرامش  بخواهی  بر دلت
بر تو  بادا  انتخاب  اصلحت

بر تو بادا  می فروشی  بر نجیب
تا که زان  آگه کنی راز نهیب

سر بنوش و نوش کن از آن شکیب
فکر جامی  پر ز می  کن بر حبیب

بر تو بادا  آگهی  دوری ز حزن
بر تو بادا  آگهی  دوری ز ترس

بر تو بادا  آگهی از راه گنج
بر تو بادا  آگهی از راز گنج

بر تو بادا  آگهی و  آن امید
بر تو بادا  آگهی از راز مید

بر تو بادا  دوری از  هر نوع ستم
بر تو بادا  اتحاد روز  کم

بر تو بادا  اتحاد و  انسجام
زان بیابی از خوشی بر کام چند

برتو بادا  اتحاد روز خسب
تا شناسی راه خود از راه خسب

بر تو بادا  آگهی از خود ز دل
زانکه شادی از همان جان است به دل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تماس بگیرید!

5041721059320375

درصورت تمایل برای حمایت و استفاده کاری و قانونی از اشعار، لطفا بعد از هماهنگی با شاعر (Elahemouten@) خرید کنید.

سفارش شعر

برای سفارش انواع شعر به صورت اختصاصی و همکاری لطفا فرم زیر را پر کنید!